همان که تو را می سرود

شاعر شدم ، همانکه تو را خوب می سرود ...

همان که تو را می سرود

شاعر شدم ، همانکه تو را خوب می سرود ...

" کوری "

من سه روز و نصفی ست که دست از پارو زدن کشیده ام و قایق م یکجا در ناکجا آباد وسط آبها ، راکد ایستاده . تکان هم نمیخورد . آن طرف مقابل نه تنها پاروها را بدست نگرفت بلکه طوری از قایق پیاده شد که حتی ندیدم کی پیاده شد و حتی گاهی شک میکنم اصلا داخل قایق بود یا نه . انگاری پیش بینی باربارا درست از آب در آمد . من به تنهایی همراه خودم پارو میزدم .

خدا برای هیچکس بدبختی نمی خواهد ، برای هیچکس رنج و درد نمیخواهد . این ماییم که خودمان باعث رنج و دردمان می شویم با ندیدن واقعیت ها . با به نفهمی زدن خودمان . وگرنه همیشه نشانه ها هست .


" عنوان پست بر گرفته از عنوان کتابی به همین اسم از ژوژه ساراماگو نویسنده پرتغالی "

پر کردن جاهای خالی


وقتی که دست از پارو زدن می کشی اتفاقی که می افتد این است که یا طرف مقابل شروع می کند به پارو زدن یا اینکه قایق از حرکت باز می ایستد . در این زمان به  صبر نیاز است . به خویشتن داری . ممکن است با کمی خویشتن داری و صبور بودن طرف مقابل که دیده قایق ایستاده پارو را به دست بگیرد و شروع به پارو زدن کند و قایق رابطه دوباره به حرکت در آید . اما امکان این هم وجود دارد که طرف مقابل هیچوقت پارو را بدست نگیرد و قایق دیگر حرکت نکند . حالا اگر این قایق که تا این زمان فقط با تلاش از طرف شما حرکت میکرده از حرکت باز بایستد چه اتفاقی می افتد ؟ آیا این بهتر از این نیست که تمام وقت و انرژی خود را پای رابطه ای بگذارید که تلاشی از طرف مقابل نمیبینید یا حداقل تلاش بسیار کمی می بینید ؟ اینها چیزهایی بود که دیروز با مرور کتاب رازهایی در باره مردان باربارا دوباره توی ذهنم تکرار شد . زمان خوبی بود برای این مرور بعد از پنج سالی که این کتاب توی کتابخانه ام بود و مطالبش در ذهنم کمرنگ شده بود . ولی خویشتن داری در این زمان واقعا دشوار است .من فعلا دست از پارو زدن کشیده ام . می خواهم بایستم و فقط نگاه کنم چه اتفاقی می افتد . فقط امیدوارم آن صبر لازم را داشته باشم .